شاید راسکین بوده که جایی گفته است: بدون
معماری خاطراتی در طول تاریخ وجود نخواهند داشت. و خب اگر از رادیکالیزم مفهومی آن بگذریم به نظر چندان هم بیراه نبوده است. خاطراتی که در بناها شکل می گیرند و روحی که از خود باقی می گذارند حس غریبی دارد
. مانند صداها که اعتقادی است مبنی بر آن که به علت خاصیت فیزیکی شان برای همیشه جاودانه اند و تمامی صداها از ابتدای جهان پیرامون ما موجود و باقی اند. یک بار در یکی از دره های تاریخی در غروبی سرد و خلوتی حاصل از محیط دور از دسترس، وارد یکی از دخمه های کلیسایی تاریخی شده بودم و تا چشمانم به سیاهی محض عادت کنند و فضای کوچک اتاقک را تشخیص دهم؛ جایی که گویا مکان خلوت راهبان و تارکان کلیسایی بوده است،
حس عجیبی قبل از حواس ملموس دیگر ما آدم ها احاطه ام کرد و می توانستم به یقین بگویم در آن حفره ی محیط بر تاریکی تنها نیستم
. که بعد از ترک من، قسمتی از من نیز مانند بسیاری کسان دیگر باقی ماند در جایی که کیفیت معماری اش روح را جدا می کرد و قسمتی از آن را با خود برای همیشه به یادگار نگاه می داشت.