لو یا تان

بی دار مان

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمان» ثبت شده است

تنبلی نام دیگرش است ؟!

 

فرصت نمی‌کنم به تمام کارهایی که تمایل دارم برسم و کمال‌گرایی‌ام مرا سوق می‌دهد به کنار گذاشتن همه‌شان. و بعد به جای تمام آنی که نمی‌شود و تمام آنی که نیست؛ خیال؛ در تمام آنی که می‌توانست بشود. لااقل این طور کمال‌گرایی خودخواه به چیزی که می‌خواهد می‌رسد. چه تفاوتی می‌کند که در کجا؟!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

حفره‌های سیاه

 

هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، چیزهای بیشتری درونمان می‌میرند. چیزهایی که آگاه به مرگشان نیستیم و روزی یا شبی میانه، خاطرمان را می‌آزرند که جای خالی‌شان را حس می‌کنیم و اما فراموش کرده‌ایم چه بودند. حالا مانند نهال‌های جوانی که خشک شده‌اند به یاد نمی‌آریم نهال چه درختانی بودند و بذرشان چگونه و از کجا در ما جوانه زده بودند. تنها جای خالی‌شان و ردی از ساقه‌ای جوان اما مرگ‌درآغوش گرفته را به یاد داریم چون خاطره‌ای محو و حفره‌های سیاه درونمان که روز به روز بزرگ‌تر می‌شوند؛ زمان که می‌گذرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

چنین است رسم زندگانی


همیشه چیزهایی است که نمی دانی که دیگری می داند و نمی داند که تو می دانی و با این همه با فرض دانستنشان اتفاقات پیش رو را قضاوت می کنی و اتفاقات پیش رو را قضاوت می کند و بعد خطوط به هم نزدیک می شوند و بیشتر وقت ها از هم دور می شوند ـ و از هم دور می شوند و بعد هیچوقت، هیچ کدامشان نمی فهمد که آن چیزهایی که فکر می کرده آن دیگری می داند را می دانسته یا نمی دانسته و اگر می دانست چنین می شد باز هم یا که نمی شد و برای همیشه سوال هایی می مانند که پاسخشان مدفون می شود و گاه البته شاید یک اتفاق و دیدار دوباره و اگر شاید جراتی بود و خاطراتی به یاد آورده می شد می توانست آشکارسازی باشد بر تمام آن دانسته ها و نادانسته ها و البته آن وقت دیگر خیلی دیر شده بود ـ و خیلی دیر شده بود. تنها می توانست حسرت ها را از ابهام درآورد و پیش رو گذارد و حسرتی بر حسرت تازه آشکار شده افزاید. ... و چنین است رسم زندگانی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

خواستنِ نخواستن


دلم یک دوست می خواهد

که اوقاتی که دلتنگم

بگوید: خانه را ول کن!

بگو من کِی، کجا باشم؟

سعید صاحب علم


پ ن: توجه دارید که خواستن ها هم تاریخ انقضایی دارند، زمانی می رسد تنها چیزی که نمی خواهید یک دوست است. که تنها چیزی که نمی خواهید، خواستن است. و تنها چیزی که می خواهید تنهایی است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

مرا چنان خواستی گویی هرگز نبوده ام ..


از کجا بدانیم وبلاگی که رها شده به فراموشی بوده یا غفلت. از کجا بدانیم خالقش حالا در میان ماست و مخلوقی رها کرده دارد و یا نیست و خالقی رها شده! است. وبلاگ ها هم گاهی به مانند جوجه گنجشک های رها شده در میان برگ های درختی سالخورده، ترحم برانگیزند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

همه ی ما محکوم به تکرار هستیم!


زمان که می گذرد خواستنی های دست یافتنی کم کم باطن خویش را به نمایش می گذارند و آرزوهایی می شوند دست نایافتنی. و هر چه بیشتر می گذرد آرزوها نیز به محالات مبدل می گردند. یکی از آن خواستنی های همیشگی ام به روز بودن در خواندن کتاب ها بود. این که هیچوقت کتاب نخوانده ای از قبل نداشته باشم و کتاب هایی که نو به نو تالیف و ترجمه می شوند را همان روزهای اول نشر شروع به خواندن کنم. خب، عجیب نیست از آن جا که ما در انتهای زمان تاریخی جاری! قدم به این دنیا گذاشته ایم و قبل از ما انبوه کتاب ها بوده اند، آرزوی از ابتدا محالی بوده است ولی سعی در دستیابی به آن در مقیاس کتابخانه ی خود نیز حتی دوست داشتنی است. اما حالا گویا میلی دیگر نیز علاقه به راهبندان دارد. دوباره خوانی کتاب هایی که از کنار جلوس کرده شان بر کتابخانه که می گذری گویا صدایت می کنند و این بار نه خود کتاب تنها، که خاطرات لای صفحات و کلمات و آن زمان خاص خوانش نیز تو را فرا می خوانند. این می شود که در میانه ی کتابی جا مانده، در شروع کتابی تازه خریده؛ ناگهان کتابی تکراری را بر دست، از کنار قفسه، کم کم و قدم قدم به میز کنار تختت می رسانی و می نشینی و کتابی را می خوانی که این بار خاطره ای را نیز به همراه دارد از جنس داستان زندگانی ات.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

مازو خیس میسم


گاهی وقت ها هم هست که میان دو تصمیم چنان گرفتار می شوی که ترجیح می دهی همانطور که بر روی صندلی نشسته ای و خودت را به آن راه زده ای تا زمان بگذرد، به وخیم ترین عواقب تصمیم ناگرفته فکر کنی و بشوی آدم عجیبی که تصمیم هایش را از دید سوم شخص می نگرد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

باران است یا آفتاب؟!


شبیه هوای بهار شاید، حال این روزهای من است. حال این روزهای من؟ حال این سال های من است در این روزها. بهار را باید همین روزها چشید. برگ های تازه رسته هنوز آن سبز کمرنگ دوست داشتنی و هوا هنوز سرمازده ی برف های بالای کوه. چند روز غفلت کنید همه چیز تا سال بعد که فرصت دریافتنش تنها شاید دوباره مهیا شود اگر باشیم؛ تکرار مکررات رنگ های غبار گرفته خواهد بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان