لو یا تان

بی دار مان

۳ مطلب با موضوع «کفشدوزک» ثبت شده است

در ستایش جزئیات


حالا چند روزی است صبح های زود که سراغ کتری می روم و زیرش را روشن می کنم و به اتاق بر می گردم و باز به سراغش می روم تا چای تازه را دم کنم، در آستانه ی آشپزخانه چند لحظه ای تامل می کنم و به قطره های حاصل از بخار بر بک گراند! شیشه ای اجاق گاز خیره می شوم و چقدر خوب است این قاب. تا به حال عاشق قطره های آب روی سطح شیشه ای درب عمود ایستاده اجاق گاز شده اید؟!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

اگر زنده بمانم، برای فکر کردن منتظر شب خواهم شد


از آن آرزوهای غریب هم همین این است که سوار بر فرقی نمی کند کدام، یکی از آن هواپیماهای کوچک جنگ جهانی دومی مثلا پی-38 باشی و در دل شب به قلب دشمن زده باشی و بعد در کمین شکاری های دشمن مسلسلت هم گیر کرده باشد و هواپیما آسیب ببیند و تو مستاصل از فرمان پذیری پرنده ات در میان انبوه گلوله ها خود را رها کرده باشی و تسلیم سرنوشت و آن گاه ناگهان زیبایی چراغ های روستای زیر پایت در ظلمات شب و آتش انفجارها و رد سرخ گلوله ی مسلسل ها چنان شعفی برایت ایجاد کرده باشند که گمان کنی تا به حال آن همه زیبایی را یکجا ندیده ای. زیبایی زاییده در دل ظلمات شب و شناوری در آسمان و مرگ بسیار نزدیک و لابد بادی که بینی ات را سرخ کرده از سرما و اغتشاش تمام در میان سکون افکارت.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اویان

خود بی خودمان


تا به حال چندبار خواسته ایم خودمان را با ورژن موجود در خواب هایمان جا به جا کنیم؟! گاهی برای زیست در داستانی که آن ورژنمان در حال تجربه اش است، گاهی برای داشتن چیزهایی که آن ورژنمان داراست و گاهی برای بودن او برای این که ما نیست! یعنی خاطرات و روزمرگی ها و حتی برنامه های آینده مان که گاهی به سان زنجیرهایی بر ما سنگینی می کنند را نداشتن او بر خود می شود آرزویی بر ما برای او شدن. یک جور خود بی خودمان! بودن.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان