لو یا تان

بی دار مان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلویزیون» ثبت شده است

چراغ ها خاموش می شوند ..


اگر اشتباه نکنم در فصل اول آن سریال معروف بود که جایی آن آقایی که تصاویر مرگ همسرش را برای دیگران مرور می کند، لحظه ی خاموشی ذهن (مرگ) همسرش را چنین توصیف می کند که: " مرگ؛ پایان تمام چیزهایی که بودیم و تمام چیزهایی که می خواستیم بشویم."
 آدم ها، با مرگ هاشان چنین می شوند: پایان تمام چیزهایی که بودند و پایان تمام چیزهایی که می خواستند باشند. برای برخی آدم ها، معدودی از آن ها، آن هایی که نشانی از خود چه در مقیاس یک شخص و شهر و چه در مقیاس یک جمع و جهان به جای می گذارند شاید، پایانی بر چیزهایی که بودند نباشد البته. بودنشان با کارهاشان همیشه هست و تکرار می شود و مرور ولی آن بخش دوم برای همه، هم برای آن برخی ها و هم برای اغلب دیگران بدون شک تمام می شود. و چقدر آن بخش دوم برای همه ی آدم ها بزرگ تر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

با تو ام، آن در میان


آقای روبات


- حرف زدن کمکی به من نمی کنه.

Mr. Robot | Created by Sam Esmail

حالا اسمش حرف نزدن هست ولی خدا میدونه چقدر با منِ درون در شبانه روز حرف می زنیم. برای من که گاهی به پرحرفی می کشه و باید به هوش باشم و دهان به مکالمه ی با غیر باز کنم تا حرف هام با خودم تموم بشه.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان