لو یا تان

بی دار مان

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

درخت کنار دره


دره ای را تصور می کنم که در چند قدمی کناره ی آن چادری زده ام و هر روز تا نزدیک ترین نقطه به مرز سقوط آن پیش می روم و نگاهی به آن پایین می اندازم و دره را نه به واژه که به دیده حس می کنم. آن احساس! وسوسه ی پریدن و امکان سقوط و خطا و ترس و تصمیم چیزی است واقعی، ملموس و دست یافتنی حتی با اینکه نه قصد پریدن دارم و نه قصد خطا. حالا فرض می کنم در نزدیک آن کناره، بر روی تنه ی درختی کاغذی نصب شده که مرا را از انجام خطا و پرش از دره بر حذر می دارد. من همچنان قصد پریدن یا خطا را ندارم ولی تغییری در آن حس وسوسه و سقوط و خطا و تصمیم ایجاد شده است. گویی حالا چیزکی را از دست داده ام که هیچ ربطی به آن کاغذ و دره ندارد البته. چیزکی شخصی و درونی که دره را بازتعریفی دوباره می کند برای من.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

نا اهلی ..


" Si on se laisse apprivoiser on court le risque de pleurer un peu.. "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

که شرم بادت از آن زلف های آَشفته


موهایت شبیه اقیانوس آرام است؛

در یک روز طوفانی.

اسیر نامشان که شوی.

در هم خواهی شکست.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم


دوا ـ به قول خودش ـ در نامه ای تعریف می کند یک بار که سر میزی با چند دوست پاتوقی و جدی که در حال مباحثه بوده اند سخت، نشسته بوده و غرق در کنج دنج خویش و موسیقی ملایم کافه یا همچو جایی بوده که آن وسط چند نفر هم همراه موسیقی بلند می شده اند و حرکات موزون! می کرده اند. تعریف می کرده که دخترک جوان همراه یکی از آن آدم های جدی هم، که گویی موسیقی و حرکات ملایم و موزون آدم ها او را هم به شادابی جوانی فرا می خوانده چشم در چشم تنها آدم فارغ آن جمع گردانده و دعوت کرده تا همراهش باشد در این سمفونی حرکات. او هم که حالی شاید نداشته برای همراهی و میلی، بعد از رد دعوت محترمانه ی اول، بار دوم برای عذرخواهی مودبانه می گفته پیرم و آن دختر جوان هم به قول او باز، بی خبر از سخن حافظ ما لابد، پاسخ می داده: بلند شو و بیا، من تو را جوان خواهم کرد ..

آدم ها گاهی آدم هایی را نیاز دارند که به در آغوش کشیدنی هم که نباشد به نگاهی میهمانشان کنند تا تن را که خیر، جان را جوان کنند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان