لو یا تان

بی دار مان

۶ مطلب با موضوع «کمان» ثبت شده است

باران راس شش صبح


پشت پنجره باشی تا آرام آرام روشن شدن هوا را چای داغ به دست ببینی و خیابان خلوت خیس خورده از باران شب قبل را هم و بعد راس ساعت شش صبح باران هم بگیرد و تو خیال کنی آدمی است که بسیاری از ساعات صبح عمرش را پشت پنجره چای به دست و خیابان-نگاه! به سر می کند و بعضی روزها جهان خوشبختش می کند و غافلگیری های بارانی و برفی هم چاشنی صبح مرگی هایش می کند و او با خود می گوید چه تفاوتی می کند مگر!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

چنین است رسم زندگانی


همیشه چیزهایی است که نمی دانی که دیگری می داند و نمی داند که تو می دانی و با این همه با فرض دانستنشان اتفاقات پیش رو را قضاوت می کنی و اتفاقات پیش رو را قضاوت می کند و بعد خطوط به هم نزدیک می شوند و بیشتر وقت ها از هم دور می شوند ـ و از هم دور می شوند و بعد هیچوقت، هیچ کدامشان نمی فهمد که آن چیزهایی که فکر می کرده آن دیگری می داند را می دانسته یا نمی دانسته و اگر می دانست چنین می شد باز هم یا که نمی شد و برای همیشه سوال هایی می مانند که پاسخشان مدفون می شود و گاه البته شاید یک اتفاق و دیدار دوباره و اگر شاید جراتی بود و خاطراتی به یاد آورده می شد می توانست آشکارسازی باشد بر تمام آن دانسته ها و نادانسته ها و البته آن وقت دیگر خیلی دیر شده بود ـ و خیلی دیر شده بود. تنها می توانست حسرت ها را از ابهام درآورد و پیش رو گذارد و حسرتی بر حسرت تازه آشکار شده افزاید. ... و چنین است رسم زندگانی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

سرکشی مدام


یکی از آن خصلت های گاه و بی گاه نیز چنین است که زمان هر کدام از آن مناسبات/مقدرات اجتماعی تحمیلی! که می رسد و به ناچار کاری باید در آن راستا کرد، میل سرکشی رخ می نماید و به هر علاقه ای متوسل می شود تا دهن کجی درخوری نسبت به این قرارداد تحمیلی کرده باشد. چه هر چه به امتحان و تحویل پروژه و از این دست نزدیک تر می شویم، میل به کتاب خواندن و تماشای فیلم و عکاسی و نقاشی و خیال پردازی نیز بیشتر می شود. از این روست که فصل امتحانات معمولا از پربارترین فصول رسیدگی به عوالم و علائق نهان و پیدا و گاه حتی کشف دسته ای جدید از این دست موضوعات است.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اویان

مرا چنان خواستی گویی هرگز نبوده ام ..


از کجا بدانیم وبلاگی که رها شده به فراموشی بوده یا غفلت. از کجا بدانیم خالقش حالا در میان ماست و مخلوقی رها کرده دارد و یا نیست و خالقی رها شده! است. وبلاگ ها هم گاهی به مانند جوجه گنجشک های رها شده در میان برگ های درختی سالخورده، ترحم برانگیزند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

من تا او


درخت زندگی - من تا اودرخت زندگی - من تا او

این را می توان قضاوت کرد اگر از همان جنس باشی؛ میان پسرانگی ات تا بزرگ سالی ات، میان پسرانگیشان تا بزرگسالیشان، تفاوت بزرگی نیست. هیچ وقت تفاوت بزرگی نبوده. همۀ ما مردها پسران جوانی در بطن خویش به جای گذاشته ایم تا آرزوها و قهرمانی های خیالی مان را مراقبت کنند ... تا زمانی که رخ دهند!  همه ی ما غرورها و شجاعت های انتظار رفته مان را به او سپرده ایم تا  به زمانی موعود. همه ی ما عشق های پنهانی مان را در او به امانت گذاشته ایم ... تا روزی برای آشکاری شان.  همه ی ما اشک ها و بغض ها را برای او گذاشته ایم تا تفاوتی را که می پندارند رقم زنیم. تا زمانی شاید در جایی به توصیفِ تپه های های فلاندر و سواحل نرماندی یا که نزدیک تر جزایر مجنون و دشت های شرهانی که جای می گذاریمشان و به پیش می رویم. که جای می گذارانشان و پیش می روند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

مای آهسته!


تصور من است یا حقیقت؟ ما مردان و پسران و پدران را کم تر گفته اند و آهسته تر شنیده اند؟  جای مان در ادبیات و سینما و موسیقی جایی عقب تر از زنان و دختران و مادران است. شاید از میان این آن را دیدن سخت است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان