لو یا تان

بی دار مان

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

آن ـ گاه ما از آب خواهیم گفت

 

الاویل می گوید: حالا که همه از مخاطرات و ملاحظات جهان می نویسند، بگذار ما از عاشقانه ها بگوییم که اگر ملاحظات و مخاطرات جهان روزی بعید، همسو شد؛ ما خاطراتی از آن خواهیم داشت و در میانه‌ی تابستان که رود! خشکید، آن گاه ما از آب خواهیم گفت.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
اویان

شالی که در زمان غرق می شود زیباتر است


شاید بتوان در طبیعت جاهای آرامش بخش زیادی پیدا کرد، که زیاد هم می توان پیدا کرد. ولی در شهر حالا غیر از کافه های شلوغ و پارک هایی که همگی نقاط دنجشان به اشغال درآمده و پاتوق ها به معنای شخصی آن که در تعارض با مفهوم ذاتی شان است؛ پس وجودی ندارند و موزه هایی که آدم های بازیگر! درون آن ها غیرقابل تحملشان کرده یا چه می دانم گالری های خلوتی که این بار دیوارها و استندهاشان قابل تحمل نیست؛ معدود جاهایی هست هنوز، که بتوانی مال خود بدانی شان از بس که آدم ندارند و دست نخورده هستند تا جای لازم! یکی شان کتابخانه ای دنج در گوشه ای از شهر است که هم از هجوم ماگ به دست ها در امان مانده و هم جایی دارد به نام مخزن باز که تو می توانی ساعت ها میان ردیف قفسه های کتاب، روی زمینش پهن شوی و کتاب ورق بزنی در حالیکه شاید ساعتی نیز بگذرد و حتی یک نفر آرامشت را به هم نزند.


بعد حتی یک نفر هم آرامشت را به هم نزند و یک روز که میان قفسه ها می چرخی و کتاب ها را مزه مزه می کنی با نوک انگشتانت و برخیشان را بیرون می کشی و از چاپ اول بودنش و کاغذهای حالا بودار و زرد رنگش لذت لمس اولین انگشتان بر آن ها را می بری، از کنار شبحی رد می شوی که رد سیاه رنگ چشمانش تنها پیش رویت باقی مانده است و بعد دقایقی دیگر در ردیفی دیگر باز در گردش از آخرین قفسه ی راهروی انتهایی دوباره با او روبرو می شوی که شالش کمی عقب رفته است و مثل دقایق پیش خودت غرق در کتابی است و تا تو را می بیند گویی که به جهان بازگشته است کمی شالش را جا به جا می کند و تو نیز از کنارش رد می شوی و البته این جسارت را می کنی که از روی شانه اش کتابی را که در دست دارد را نگاهی بیندازی و خب انتخابش را دوست داری وقتی دارد نیه توچکا می خواند که: «مرگ! آری چنین سرانجامی نتیجه طبیعی و اجباری گذرانی است که او داشت. همه عواملی که او را در زندگی نگاه داشته بودند همچون سرابی پوچ و مبهم به یکباره محو و نابود شدند ...»


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
اویان

آب هم که روشن باشد، خاک تاریک است


هر کدام از ما وجهی تاریک و ترسناک ازخود را می شناسیم. وجهی که خودآگاه ما معمولا سعی در پنهان کردنش دارد اگر انسان هایی معمول باشیم. در موقعیت های گوناگون و در موقعیت های خاص که از آن زیر، از اعماق ذهن و شاید بیشتر در تنهایی مان آن حجم از تاریکی به سطح هجوم می اورد شاید حتی خود نیز از آن هیولای خفته بهراسیم. تصور وجودمان بدون این راز مدفون؛ هر چند کمرنگ، هر چند محو و ناپایدار، تصور کاملی نخواهد بود.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اویان

تمپو


الاویل می گفت همیشه هم کارهای پیچیده در میان نیست، تعریف می کرد روزهای پنج شنبه که بلوار کشاورز، یا خیابان انقلاب از چهار راه ولیعصر به سمت نرده های دانشگاه از دیگر روزها خلوت ترند، در قدم زدن های حالا تبدیل به عادت شده اش گاه کنار رهگذری مو پریشان! و نرگس ساق! ریتم گام هایش را یکسان می کرد و بدون لحظه ای عقب افتادن یا جلو زدن و بدون هیچ نگاه دوباره و گفتگویی او در سمتی و وی در سمت دیگر سعی می کرد مسافتی را با ایشان طی کند. بی خیال و قید از داوری رهگذر تنها زمانی را با یکی، قدم زدن می خواست گویی که این بامعناترین رفتارهاست در آن زمان خاص؛ که کمالـ انجامش را به خود بدهکار است. بعد هم لحظه‎ی انفصال از این زمان و مکان آنی بود که رهگذر می خواست باب گفتگویی یا اشارتی را باز بکند که مرگ «حال» بود آن زمان و پایانش، و قدم ها کند می شد یا تند برای هم مسیر شدن با رهگذر غریبه ای دیگر.


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
اویان