دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند از بند عادات برهاند و روزمرگی ها را شعری کند مدام زمزمه پذیر، موسیقی‌ای کند مدام تکرار خواه یا ستاره ای که هر بار کشفش در تاریکی آسمان تپشی هماهنگ با سوسوی دیرینه‌ایش می‌نوازد.

چه کسی شانه‌هایمان را تکان خواهد داد قبل از انجماد شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که به انتظار و یا که به غفلت، روزمرگی‌هایمان را مرور میکنند؟