لو یا تان

بی دار مان

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

سر گیسوان بلند را نمی بافند


همیشه اینگونه بوده، کودکانی خوشبخت تر از دیگران متولد می شوند. یا لااقل چنین می نماید و قضاوت آسانی نیست که سالیان بعد و داستان های آدمیان را دنبال کنیم تا امتداد این خوشبختی را در زوال یا اوج آن بسنجیم و بعد تعادل خوشبختی ها را برای یکی از بدو تولد و دیگرانی سال های بعد از آن مشاهده کنیم.

بحثی است طولانی ولی پیش درآمدی است بر یکی از آن خوشبختی هایی که من همیشه به آن باور داشته ام. خوشبختی تولد از میان چند فرهنگ متفاوت. متفاوت از جهات بسیار و چنان جدا گویی که دنیاهای دیگری هستند. این که از آن ابتدا، در این زمان اندک زیست بر زمین، فرصت آن را داشته باشی که چند فرهنگ به مثابه چند دنیا را با آدمیان متفاوتش تجربه کنی یعنی شانسی برای زیستی چند گانه. یعنی زندگی چند قرنی آدمیانی را تجربه کردن که فرصتی است بی نظیر. ترس ها، شجاعت ها، غم ها و خنده هاشان که داستان هاشان و ترانه هاشان را با زبانی منحصر به خودشان بر دوش تو برای تجربه کردنشان گذارده اند، گویی تاریخ را چند پاره احساس کنی، گویی چند پاره زیست کنی.


به این بهانه، ترانه ی ساری گلین از آلبوم موسیقی به تماشای آب های سپید به گمانم انتخاب خوبی است، افسانه ها از آن عناصر منحصر به فرد داستان بالا است که گویی حتما باید ریشه در سلول هایت داشته باشند تا جادویشان را حس کنی.


به تماشای آب های سپید





به تماشای آب های سپید
حسین علیزاده و جیوان گاسپاریان
2005


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

من تا او


درخت زندگی - من تا اودرخت زندگی - من تا او

این را می توان قضاوت کرد اگر از همان جنس باشی؛ میان پسرانگی ات تا بزرگ سالی ات، میان پسرانگیشان تا بزرگسالیشان، تفاوت بزرگی نیست. هیچ وقت تفاوت بزرگی نبوده. همۀ ما مردها پسران جوانی در بطن خویش به جای گذاشته ایم تا آرزوها و قهرمانی های خیالی مان را مراقبت کنند ... تا زمانی که رخ دهند!  همه ی ما غرورها و شجاعت های انتظار رفته مان را به او سپرده ایم تا  به زمانی موعود. همه ی ما عشق های پنهانی مان را در او به امانت گذاشته ایم ... تا روزی برای آشکاری شان.  همه ی ما اشک ها و بغض ها را برای او گذاشته ایم تا تفاوتی را که می پندارند رقم زنیم. تا زمانی شاید در جایی به توصیفِ تپه های های فلاندر و سواحل نرماندی یا که نزدیک تر جزایر مجنون و دشت های شرهانی که جای می گذاریمشان و به پیش می رویم. که جای می گذارانشان و پیش می روند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

مای آهسته!


تصور من است یا حقیقت؟ ما مردان و پسران و پدران را کم تر گفته اند و آهسته تر شنیده اند؟  جای مان در ادبیات و سینما و موسیقی جایی عقب تر از زنان و دختران و مادران است. شاید از میان این آن را دیدن سخت است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

با تو ام، آن در میان


آقای روبات


- حرف زدن کمکی به من نمی کنه.

Mr. Robot | Created by Sam Esmail

حالا اسمش حرف نزدن هست ولی خدا میدونه چقدر با منِ درون در شبانه روز حرف می زنیم. برای من که گاهی به پرحرفی می کشه و باید به هوش باشم و دهان به مکالمه ی با غیر باز کنم تا حرف هام با خودم تموم بشه.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

آن خوی غریب


از میان تمام جنبه های زندگانی بشری، جنگ از غریب ترین آن هاست. خوی حیوانی و غریزه ی بقا و رفتارهایی که هیچ چهارچوبی در منطق ظاهری و باطنی آدمیان ندارند و کمتر جایی شاید بتوان از آن ها سراغ گرفت. جنگ جایی است که معنای برخی مفاهیم قراردادی میان آدمیان دگرگون می شود، صفات معانی جدیدی به خود می گیرند و برخی واژه ها بازتعریف می شوند. جنگ جایی است که گاه تمام پرده های دروغین زندگانی به ظاهر متمدن آدمیان را کنار می زند و خوی و روی عریانشان را در معرض نمایش می گذارد.

جنگ و تمام حاشیه های مرتبطش جهانی عجیب، متمایز از زمان رخداد آن است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

مازو خیس میسم


گاهی وقت ها هم هست که میان دو تصمیم چنان گرفتار می شوی که ترجیح می دهی همانطور که بر روی صندلی نشسته ای و خودت را به آن راه زده ای تا زمان بگذرد، به وخیم ترین عواقب تصمیم ناگرفته فکر کنی و بشوی آدم عجیبی که تصمیم هایش را از دید سوم شخص می نگرد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

باران است یا آفتاب؟!


شبیه هوای بهار شاید، حال این روزهای من است. حال این روزهای من؟ حال این سال های من است در این روزها. بهار را باید همین روزها چشید. برگ های تازه رسته هنوز آن سبز کمرنگ دوست داشتنی و هوا هنوز سرمازده ی برف های بالای کوه. چند روز غفلت کنید همه چیز تا سال بعد که فرصت دریافتنش تنها شاید دوباره مهیا شود اگر باشیم؛ تکرار مکررات رنگ های غبار گرفته خواهد بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

ما آدم ها؟!


آدم فیلم ارایوال



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

در ستایش خود بودن ..

معلوم نیست جبر زمانه است یا مد روز و یا حتی تصمیمی آگاهانه شاید از روی ترس و شاید از روی جهل و چه می دانم شاید از منتهای عقل! هر چه هست .. "او" دیگر نیست. او به مثابه آدم هایی که خودشان باشند و دنیای خودشان و تعاریف خودشان و فکرهای خودشان و بدی ها و بدجنسی ها و خوبی ها و خوشحالی های خودشان و کنجکاوی های منحصر به فرد هر کدامشان و خیال و خیال و خیالِ انحصاری شان.

حالا آدم ها شاید شبیه بینی ها در جراحی ذهن هاشان هم بر هم پیشی می گیرند و این میان، نه صورت های غیر قابل تفکیک را که موجودات ملال انگیز هم سخن و فکری را روبروییم که نه کشفشان لذتی دارد و نه هم صحبتیشان شوقی. آدم هایی که همه مان هیولای نقاب گذار را همراهشان به استقبال می رویم و ما نیز می شویم "او" یی که می خواهند و نه "او" یی که می خواهیم.

حالا از "این" نوشتن و "آن" بودن و یا "آن" بودن و از "این" نوشتن سرگرمی انتقام آمیزی است از انتخاب میان این و آن بودن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اویان