لو یا تان

بی دار مان

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است

دوست داشته باشی که نباشی

 

حالا می‌فهمم وقتی می‌گفت خسته شده است و دوست دارد دیگر نباشد حتی به قیمت نیست «بودن»‌ش یعنی چه. گاهی اوقات جهان اطرافت چنان تنگ می‌شود و غیرقابل تحمل که با تمام دوست داشتنی‌هایش دوست داشته باشی که نباشی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

چه کسی شانه‌هایمان را تکان خواهد داد؟

 

دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند از بند عادات برهاند و روزمرگی ها را شعری کند مدام زمزمه پذیر، موسیقی‌ای کند مدام تکرار خواه یا ستاره ای که هر بار کشفش در تاریکی آسمان تپشی هماهنگ با سوسوی دیرینه‌ایش می‌نوازد.

چه کسی شانه‌هایمان را تکان خواهد داد قبل از انجماد شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که به انتظار و یا که به غفلت، روزمرگی‌هایمان را مرور میکنند؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

و مردم تو را رها کرده باشند ...

 

لبیک یا حسین یعنی تو در معرکه جنگ هستی، هر چند که تنهایی، و مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم و خوار شمرند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اویان

فراموشی ...

 

تمام کارهایی که بدان مشغولیم برای آن است که فراموش کنیم ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

نمودِ نمادینِ نبودن


چند روزی که جهان را تمام و کمال و به معنای واقعی کلمه رها می کنی، یعنی رها چنان که آدم ها را گویی که نبوده اند و نیستند از یاد می بری، پایت را از خانه با تمام کارهایی که بیرون منتظر توست  نمی گذاری و زنگ های تلفن که پی ات را می گیرند بی توجه به حال خود می گذاری و انتقامت را از بازی های جهان بر تو با بی توجهیِ تام به آن می گیری و بعد روز سوم یا چهارم که سر بلند می کنی در آینه ی جلوی روشویی و صورتی می بینی با ته ریشی چند روزه و به خود می گویی این بهترین نِمود نبودنم در این چند روزه ی دنیاست. گویاترینشان.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

خرامان آهنی


آپارتمان های کنار خیابان را همیشه بیشتر دوست می داشته ام. لااقل اکنون که چنین است. یکی از زمان-اختصاص های فعلی ام، گذاشتن صندلی بر روی بالکن طویل و مثلث شکل خانه ای است در نیمه های شب و لیوان چای گرمی بر خلاف همیشه نه در ماگ سفالی که در جامی شیشه ای به دست نشستن و منتظر ماشین های گاه گدار عبوری در دل شب زیر نور نارنجی رنگ خیابان بودن و بعد تماشا کردنشان و داستان هاشان را کشف کردن که در این نیمه های شب به کجا می روند و از کجا می آیند و چرا آن یکی آن همه عجله داشت و این یکی خرامان خرامان! خیابان را گویی که گز می کرد و لابد بی خوابی به سرش زده و حالا دوست دارد آرام آرام براند تا صبح شود و برگردد خانه و روی تخت دراز بکشد و فکر کند دیشب چرا دوست داشت خرامان خرامان خیابان را در حالی که شبحی جام به دست از آن بالا تماشایش می کرد گز کند؟!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

نا اهلی ..


" Si on se laisse apprivoiser on court le risque de pleurer un peu.. "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان

مرا چنان خواستی گویی هرگز نبوده ام ..


از کجا بدانیم وبلاگی که رها شده به فراموشی بوده یا غفلت. از کجا بدانیم خالقش حالا در میان ماست و مخلوقی رها کرده دارد و یا نیست و خالقی رها شده! است. وبلاگ ها هم گاهی به مانند جوجه گنجشک های رها شده در میان برگ های درختی سالخورده، ترحم برانگیزند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اویان