همه در جهان خویش می‎زیند و زیستن برای برخیشان منحصر به همان وادی خویشتن است و برای برخی فراتر از آن در اشتراک با وادی دیگران. گاه چنان در جهان خویش غرق می شوند که برای همیشه ناشناخته-جهان می مانند بعضی هاشان؛ و چنان اندوه بار است این ناشناخته-جهان را پایان یافتن با آدمیانِ صاحبشان که گویی گونه ای آخرین را انقراض به تماشا نشسته ای. ناشناخته-جهان ها اما همیشه مانند سیاه چالی، برهمکنشی را شاید با آدم ها و اتفاقات و جهان داشته باشند محدود که تو در تاریکی مطلق تکرار ها و نبودها کشفشان کنی و سعی کنی بیشتر بشناسی شان.

تو نوری و جهانشان سیاه چال و یا تو سیاه چالی و جهانشان نور حالا ؟